
پیش زمینه
ایده ی نصب توپ 17 پوندی بر روی تانک شرمن در ابتدا توسط وزارت پشتیبانی رد
شد. اگرچه ارتش بریتانیا به صورت گسترده ای از تانکهای شرمن استفاده می کرد اما
عقیده بر این بود که تانک بومی بعدی جای شرمن را خواهد گرفت. ابتدا تانک کرامول
وارد عرصه شد که توپ 75 میلیمتری آن از توپهای 75 میلیتری و 76 میلیمتری آمریکایی
نصب شده بر روی شرمن قوی تر بود. تانک بعدی تانک چالنجر آ-30 بود که بر اساس شاسی
کرامول ساخته شد و توپ قوی تر 17 پوندی بر روی آن نصب شد. این تانکها ، و تانکهای
بعدی مثل کامت و سنچورین باید جایگزین شرمن می شدند و از همین روی نیازی به نصب
توپ 17 پوندی بر روی شرمن دیده نمی شد.
باوجود این، چند تلاش غیر رسمی برای بهینه سازی شرمن توسط توپ 17 پوندی صورت
گرفت. اولین تلاش توسط سرگرد جرج برایثی در اوایل سال 1943 انجام شد. با اینکه
چالنجر در حال آزمایش شدن بود برایثی اعتقاد داشت که شرمن تانک مناسب تری برای نصب
این توپ است. به هرحال برجک کوچک شرمن مانع تلاشهای او شد چرا که سیستم عقب نشینی
توپ خیلی بزرگ بود. او در یک تلاش ناامیدانه سیستم عقب نشینی توپ را حذف کرد و آن
را در برجک جای داد ولی ضربه ی ناشی از عقب نشینی تمام تانک را به لرزه در می آورد
و عملا تانک بلااستفاده شد.
در میانه ی همان سال سرهنگ دوم ویتریج با تجربه ی جنگ در شمال آفریقا از راه
رسید. او که شاهد نبرد نابرابر تانکهای بریتانیایی و آلمانی بود در نبرد غزاله در
اثر انفجار تانکش زخمی شد و برای خدمت در خط مقدم نامناسب تشخیص داده شد. ویتریج
را به مدت 6 ماه به عنوان مستشار به فورت ناکس آمریکا فرستادند. پس از بازگشت به
بریتانیا او به مخالفین چالنجر پیوست و وقتی که فهمید برایثی برای بهینه سازی شرمن
تلاش کرده است به یاری او شتافت تا مشکل عقب نشینی توپ را حل کند.
هنوز چندی نگذشته بود که دفتر طراحی تانک برای آن دو اخطاریه ای فرستاد که به
تلاشهایشان خاتمه بدهند. ویتریج از ارتباطاتی که در وزارت دفاع داشت استفاده کرد
تا این پروژه را به صورت رسمی ادامه بدهد.
طراحی

فایرفلای لشکر هفتم زرهی در هامبورگ 4می 1945
همزمان یکی از مهندسین شرکت ویکرز به نام کیلبورن نیز بر روی طرح ارتقای شرمن
کار می کرد. لوله ی توپ 17 پوندی در زمان شلیک در حدود یک متر عقب نشینی می کرد تا
بتواند ضربه ی ناشی از شلیک گلوله را دفع کند. او به جای بهبود دادن سیستم عقب
نشینی توپ یکی سیستم عقب نشینی کاملا جدید برای آن طراحی کرد. سیلندرهای سیستم عقب
نشینی کوتاهتر در نظر گرفته شد تا بتوان آن را در برجک شرمن نصب کرد. این سیلندرها
در دو طرف توپ نصب می شدند تا از برجک عریض شرمن بهترین استفاده را بتوان کرد.
کولاس توپ نیز 90 درجه چرخید تا گلوله گذاری آن به جای بالا از سمت چپ صورت
بگیرد. بیسیم نصب شده در عقب برجک نیز برداشته شد و در پشت برجک در یک جبعه ی فلزی
نصب شد.
اولین مشکلی که کیلبورن با آن روبرو شد گهواره ی توپ بود که باید کوتاه می شد
تا توپ در برجک شرمن جاشود و به همین دلیل پایداری توپ از دست می رفت. کیلبورن
لوله ی جدیدی برای توپ طراحی کرد که در قسمت ابتدای لوله باریک تر بود و مشکل
پایداری آن حل می شد.
مانتلت جدیدی برای نصب توپ جدید طراحی شد تا گهواره ی دوباره طراحی شده بتواند
در آن نصب شود. بهینه سازیها بر روی توپ 17 پوندی به قدری زیاد شد که باید نمونه ی
جدیدی از این توپ در کارخانه ساخته می شد.
کیلبورن مشکلات دیگری نیز در پیش رو داشت. در تانکهای شرمن یک دریچه برای ورود
و خروج خدمه در بالای برجک نصب شده بود. اکنون با نصب توپ 17 پوندی گلوله گذار
فضای کافی برای فرار از تانک در اختیار نداشت. در نتیجه یک دریچه ی جدید در بالای
سر توپچی ایجاد شد. آخرین تغییر کم کردن فضای توپچی به منظور جای دادن گلوله های
بیشتر بود. تانک جدید فایرفلای ،کرم شبتاب، نام گرفت. این نام رسمی تانک نبود بلکه
به خاطر آتش دهانه ی توپ به آن داده شد. البته این تانک نامهای مستعار دیگری هم
داشت اما با همین نام فایرفلای جاودانه شد. فایرفلای از نظر زره و یا تحرک امتیازی
بر شرمنهای معمولی نداشت.
در اکتبر و نوامبر 1943 شور و شوق طرفداران طرح جدید افزایش یافت. گروه ارتش
بیست و یکم از تولید تانک جدید آگاه شد. حتی قبل از نهایی شدن آزمایشهای فایرفلای
در فوریه 1944 تعداد 2100 دستگاه فایرفلای سفارش داده شد. تأخیر در طرح چالنجر و
این واقعیت که برجک کرامول مناسب برای نصب توپ 75 میلیمتری نیست سبب شد تا
فایرفلای تنها گزینه ی منطقی نیروهای زرهی بریتانیا باشد. پیگیری پیشرفت پروژه ی
فایرفلای به یکی از اولویتهای شخص چرچیل تبدیل شد.
تسلیحات

بارگذاری گلوله های توپ 17 پوندی در فایرفلای
سلاح اصلی تانک
فایر فلای یک قبضه توپ 17 پوندی با سرعت دهانه ی بالا بود که مخصوصا برای شکار
تانک طراحی شده بود و قوی ترین توپ زرداخانه ی بریتانیا و یکی از قوی ترین توپهای
آن زمان بود. قدرت نفوذ این توپ حتی از توپ معروف 88 میلیمتری نصب شده بر روی
تایگرهای آلمانی بیشتر بود. گلوله ی شلیک شده توسط توپ 17 پوندی می توانست از
فاصله ی 500 متری در 140 میلیمتر فولاد نفوذ کند و از فاصله ی 1000 متری 131
میلیمتر فولاد را با زاویه ی 30 درجه از هم بدرد. با استفاده از گلوله های کفشک
دار ضد زره فایرفلای می توانست در فاصله ی 500 متری 209 میلیمتر و در فاصله ی 1000
متری 192 میلیمتر فولاد را با زاویه ی 30 درجه در هم بشکند. از نظر تئوری فایرفلای
می توانست بر هر تانک آلمانی چیره شود. البته در عمل گلوله های کفشک دار آن زمان
کمیاب بودند و در ضمن دقت زیادی هم نداشتند. قدرت نفوذ آنها در واقعیت 50 میلیمتر
کمتر از گلوله های ضد زره معمولی شلیک شده توسط توپهای 76.2 میلیمتری بود.
اگرچه در زمینه
ی نبردهای زرهی فایرفلای از شرمن های معمولی سرتر بود اما در زمینه ی مبارزه با
اهداف نرم مانند پیاده نظام، ساختمانها و خودروها گلوله ی مناسبی نداشت. با درگیر
شدن در خاک اروپا متفقین متوجه شدند که بیشتر از اینکه با تانکهای سنگین آلمانی
روبرو شوند بیشتر با چنین اهدافی درگیر هستند. به همین دلیل واحدهای زرهی متفقین
از اینکه به صورت یکدست تمام تانکهایشان را با فایرفلای عوض کنند امتناع کردند.
مشکل دیگر فایرفلای حجم زیاد دود و گرد و خاک ناشی از شلیک بود که دیدن نتیجه ی
شلیک را برای توپچی سخت می کرد و او ناچار بود که برای تصحیح هدفگیری به فرمانده ی
تانک تکیه کند. گرد و خاک پس از شلیک آنقدر بود که تانک با چند شلیک مجبور بود
جابجا شود تا خدمه ی آن بتوانند چیزی ببینند. عقب نشینی و آتش دهانه ی توپ سبب
تکان خوردن شدید خدمه و کوری موقت آنها می شد. این امر در تمام تانکهایی که به
توپهایی با سرعت دهانه ی بالا مسلح شده بودند دیده می شد و پانترها و تایگرهای
آلمانی هم همین اشکال را داشتند. برجک تنگ شرمن بارگذاری توپ 17 پوندی را مشکل
کرده بود و در نتیجه نرخ آتش فایرفلای از شرمنهای معمولی کمتر بود. چون فایرفلای
یک راه حل موقت به حساب می آمد این مشکل را بر طرف نکردند و منتظر ورود به خدمت
تانک جدید شدند.
سلاح دوم
فایرفلای یک قبضه مسلسل هم محور با توپ اصلی با کالیبر 0.30 اینچ بود. مسلسل داخل
بدنه برای افزایش فضای گلوله های توپ برداشته شد. یک قبضه مسلسل کالیبر 50 هم در
بالای برجک نصب شده بود که معمولا توسط خدمه برداشته می شد چرا که دید فرمانده را
مختل می کرد.

فایرفلای
به همراه راکت اندازهایی که در کنار برجک آن نصب شده اند.
در سال 1945 تعدادی از شرمنها به راکت اندازهای 3 اینچی در دو طرف برجک مجهز
شدند. بعضی از این تانکها فایرفلای و تعدادی هم شرمن معمولی بودند. این راکتها
چندان دقیق نبودند اما در صورت اصابت به هدف مؤثر بودند.